آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

هر محمدی که دادا نیست!

سلام با دخترک تمرین ذکر صلوات داریم اول من کلمه را میگویم بعد محمدباقر و بعد مهنا من: اللهم مهنا:ایومم من :صل مهنا:ثیی من:علی مهنا:علی من: محمد مهنا:دادا من و محمدباقر: ...
16 مهر 1396

يك بهار ديگر

سلام اينجا شهريور است نقطه صفر مرزي تا يك بهار ديگر...مسافتي بيش نمانده شايد به اندازه دو ساعت اين پنجمين اغاز شكفتن و چهارمين سالگرد با تو بودن است بهار وجودت مستدام و پر از زيبايي و سپاس پسرك چهار ساله م تولدت مبارك ...
18 شهريور 1394

تو خوب باشي همه خوبند

سلام هيچ روز و شب و لحظه اي براي مادر!نه فقط مادر ..پدر نيز دردناكتر از لحظات درد و بغض و سكوت دلبندش نيست... پسرك چند روزي است كه صداي كودكانه و دلربايش پشت سكوت دردهاي گلو و حلقش جامانده و بالا نمي آيد و رنجي بالاتر از آن نيست كه در انتظار آواي مجدد مادر گفتن او بماني... ساكت است و آرام و هر از گاهي اشك هاي بي صدايش دلت را متلاطم ميكند هيچ كاري از دستت بر نمي آيد جز غصه و غصه و غصه.... هر از گاهي جرعه ابي و آب ميوه اي مينوشد و تمام...نه غذايي نه بستني هايي كه خيلي دوست داشت و نه هيچ چيز ديگري باورم نميشد عملي كه همه ادمهاي دور و اطراف ميگفتند آسان است اينقدر باعث زحمت و اذيت شود پسرك براي خوردن داروهايش اعم از مسكن و انتي...
12 مرداد 1394

موضوع انشاء:يك كودك سه سال و ده ماهه را توصيف كنيد

سلام اوقاتتان بخير و خوشي بالاخره مجالي پيش آمد تا گردي از چهره رنجور و پريشان اين صفحه پاك كنيم و به رسم ادب هم كه شده قامت در برابر محبت هايتان خم نماييم حال ما را جويا باشيد الحمدالله خوبيم و روزها ميگذرد و چون ميگذرد ملالي نيست به تبع اتفاق خوشايندي كه در زندگي مان در حال وقوع است روزهاي سخت و آشفته اي را سپري نموديم و خداروشكر كم كم همه چيز به روال عادي باز ميگردد كمي ديگر زمان لازم است اما تحمل مان بيش از اينهاست.... پسرك بسيار آقا شده...شايد هم در حد قربان صدقه رفتن يك مادر براي دست و پاي بلورين فرزندش باشد اما براي اين مادر تغييرات بسار چشم نواز و دل انگيز است از رشد قد و تنومندي بازوانش گرفته تا زبان درازي هاي ع...
5 مرداد 1394