آغاز یک پروژه!
سلام
امروز کاملا بی مقدمه و ضرب الاجلی و به محض اینکه سفره صبحانه جمع شد تمام همّ و توانم را جمع کردم برای آغاز یک پروژه!!!که تا الان به تعویق افتاده و با همه فشارها و کنایه هایی که گاها می شنیدم اما صبورانه تحمل کردم و اجازه ندادم کسی در روند مادرانه هایم عجولانه خللی وارد کند....
امروز آغاز یک دوره شاید به ظاهر سخت است..دوره پوشک گیران*!!
تا الان که نزدیک به 8 ساعت از اغاز دوره میگذرد پسرک کاملا آقایی کرده و با مادرش آگاهانه کنار آمده...
فقط یکبار شلوارش را خیس کرد! و واقعا خودم مقصر بودم چون سر ظهری هوای پارک و سرسره به سرم زد و بردمش پارک نزدیک منزل!و برای اینکه خودش را خیس نکند و سرما نخورد پوشکش کردم
کمی که بازی کرد برگشتیم و بلافاصله بعد از اینکه وارد منزل شدیم پوشک را باز کردم:خشک بود ازش پرسیدم :جیش داری؟گفت نه!و من به حرفش اعتماد کردم و وارد اشپزخانه شدم ....
که ناگهان صدای عمه جون در امد که بپر شلوارش را خیس کرده
از ظهر به بعد خدا را شکر با هم کنار آمده ایم
تنها مسئله ای که هست اینکه صبح ها که نیستم تا ظهر باید پوشک باشد چون عمه جون مستقیما اعلام کرد که از پس این مسئله بر نمی آید...بنابراین شروع پروژه در روزهای نخستین از ساعت 2:30 ظهر الی آخر شب خواهد بود ...بعد مدتی عمه جون هم متقاعد به همکاری خواهد شد
-----------------
* به این قضیه موضوع داده ام تا در هر پستی که مربوط به این مسئله است روندش را ثبت کنم(مطمئنا برای بعدها تجربه خوبی است که چه موقع شروع کردم و چه مدت طول کشید تا به نتیجه برسد)
جمعه 92/9/29 ساعت 17:30
محمد باقر در زمان شروع پروژه:دو سال و سه ماه و 11 روز سن دارد