ماه پانزدهم:حس شاعرانه مادر
دردونه من:
ماهگیت مبارک
اگر روزی دگر ماهی دگر سالی دگر مانم
نمی دانم چه خواهم کرد!....
دعایم کن اگر ماندم
میان این همه نیلوفر سرخ غزل خوان دل سبز تو باشم
دعایم کن اگر ماندم
به ساز نم نم پنهان چشمت بهاری از شقایق ها بسازم
دعایم کن اگر ماندم
سپیداری بکارم به خاک سجده آدم که شاخکهای آن پر باشد از گلهای ادراک
دعایم کن اگر ماندم
خدا را خوب بشناسم خدای سبز پیچکها ؛خدای آبی دریا ؛خدای سرخ ماهیها ؛خدای خوب باورها
که هستی را ز هیچ آورد.....
دعایم کن اگر ماندم
غبار شیشه دل را سیاهیهای نفسم را به شبنم نامه های نرگس خمّار چشمانت بشویم
آرام:پاییز 80
گل پسر مامان سلام:
امروز دوباره فرصتی یافتم تا مروری به دفترچه شعر چند سال پیش بندازم و بگم :جوانی کجایی که یادت بخیر
اون سالها طبع شعری خوبی داشتم اما الان نه!فکر میکنم زندگی ماشینی امروزی دردسرها و مشکلات بیش از اونی که تصورشو میکردم به زندگیهامون غالب شده.... تصمیم گرفتم هر از گاهی قطعه ای از سرایشاتم رو برات اینجا بذارم شاید به همین بهانه چشمه خشکیده ادبیم دوباره جوشان بشه
و آینده وقتی میخونی به این خزعبلات مامانت خوووووووووووب بخندی
و اما چند ساعتی میشه که من یه تبریک جانانه بهت بدهکارم.......
آری عزیزدلم: امروز به لطف خداوند منان شما ماه پانزدهم حیات سراسر خیر و برکتت رو پشت سر گذاشتی(انشاءالله ) و باسلامتی تمام وارد ماه شانزدهم شدی
گل پسرم به نوبه خودم پانزدهمین ماهگردت رو بهت تبریک میگم وبهترین های روزگار رو برات آرزومندم
به امید روزها و سال های خوش