ماه نوزدهم
محمدباقر نازنينم:سلام
هرچند هفت ماه اخير برام عادي شده بود كه هر هجدهم ساعت 10:55
وبلاگت با بهترين شادباشها و تبريكها به روز شه.
اما اين هجدهم خرق عادت شد و نشد كه برايت بنويسم و نوزدهمين تبريك ها ي ماهانه را برايت ثبت كنم.......
امروز به چند دليل با 8 روز تاخير برايت مينويسم :
1- اولا تا دوازدهم نبوديم (مثلا خيال داشتم سيزدهم رو خونه باشم تا هم رفع خستگي سفر بشه و هم اماده و سرحال اداره بريم)
2-سيزدهمين روز فروردينمون مصادف شد با شروع دوران بس ناگوار بيماريت.كه يك هفته تمام طول كشيد و دست اخر داروهاي نسخه چهارم اطباء محترم تاثير كرد!!!و جالب اينكه مطب اخري كه رفتيم تمام داروهاي سه دكتر قبل را هم بردم دكتر رقيب نگاه عاقل اندر سفيهي به داروها و بعد به آقاجون كرد و گفت:مطمئنين اينها را دكتر نوشته؟ اين ها(اشاره به نوعي شياف كه بين داروها بود) بزرگترها رو هم از پا در مياره و باعث دل دردهاي شديد ميشه (اونجا بود كه فهميدم چرا بعد ازينكه تبت قطع ميشه تازه جيغت ميره هوا و دائم به خودت ميپيچي و منِ غافل فكر ميكردم حتما گوش درد داري)!!!!
خداروشكر پس از نوش جان نمودن 4 عدد آمپول دوباره شدي همون محمدباقر پر نشاط و شنگول خودم
3-هفدهم رو به خاطر اوج بيماريت مرخصي گرفتم كه همون روز هم برديمت مطب دكتر رقيب!و نتيجه گرفتم وقتي كودكت پيش دكتر خاصي پرونده داره چرا لقمه را دور سرت ميچرخوني و دست اخر پيش خودش ميري
4- پس از اتمام دوران خطير مسئوليت عمه جون؛خاله جون كوچيكه به همراه عزيز عهده دار اين پست شاق شده اند و از دوازدهم در خدمتشون هستيم.....ولي كم كم بايد به فكر يه پرستار باشم كه بيايي پيش خودم
5-تا خواستم بيام پست بذارم خورديم به ايام فاطميه و تصميم بر اين شدكه پس از سالروز شهادت حضرت(سلام الله عليها)كه ديروز بود برات پست بنويسم
تعطيلات نوروزي ما همچون سنوات قبل در مشهد و نيشابور خلاصه شد كه در پست بعد چند نمونه از عكسهاي تعطيلات رو برات ميذارم
اما فكر نكني يادم رفت:
پسر زيبارو و زيبا سيرتم:نوزدهمين ماهگرد تولدت با 8 روز تاخير مبارك