ماه هفدهم
سلام شيرين ترين ثمره وجودم!
اين روزها عجيب بيقرارم.راكب و مركب وجوديم با هم نميسازند.گنگم و مبهم!!خواسته هايم را گم كرده ام و چونان گمراهان فانوس به دست در ظلمت تام به دنبال آفتابم......
نميدانم آيا ديگران هم اينگونه ميشوند؟اما برايم به وفور اتفاق افتاده بدون هيچ علتي انگار تمام غمهاي عالم از آنِ من است..گويي تمام داغها را بر قلب من سوار نموده اند ...
هيچ چيز به اندازه تنهايي و سكوت نميتواند درمانت كند...با همه اشتياقم براي رفتن به مشهد،اينك خالي و تهي و بي انگيزه ترجيح ميدهم نروم
نروم و درخودم و با خودم بمانم.....
احساس ميكنم دلم براي خدا خيلي تنگ شده....او را دورتر از آنچه كه هستم ميبينم...«اقرب اليه من حبل الوريد» او صادق است اما....ادعوني من نه!!!!
مرا چه شده؟؟
پسرم!
امروز خداي مهربان نگاه پر عطوفتش را دوباره مهمان خانه خزان زده قلبم نمود و با نويد هفدهمين ماهگرد تولدت شعفي دوباره به جانم بخشيد
دوباره به من نشان داد كه كه او قدرت بي انتهاست و من ريزه خوار ريزِ احسانِ او....
خدايا!مهربانترين معبود و مقصود و محبوبم!تو را براي تمامي لحظات عاجزانه نياز و تمامي دقايق عارفانه استجابت سپاس!
پسرم هفـــــــــــــــــدهميــــــــــــــــن ماهگردت مبارك!
.
..................................................................
پي نوشت:ديشب پرده كنار رفت ...دليل اين همه اضطراب و ناراحتي و غم پنهان مشخص شد!!
دلم گواهي خبر بدي ميداد اما نميدانستم خبر چيست؟و عمق فاجعه تا اين حد است....مربوط به خودم و خانواده نيست اما از ديشب پريشانم تا صبح بيدار بودم و فكر كردم! شنبه و دوشنبه را مرخصي گرفتم و مصمم شدم مشهد بروم....خوشبختانه اين سري آقاي همسر نيز همراهيم ميكند و از او صميمانه سپاسگزارم
دلم از تمامي انسانهاي خائن و منافق گرفته است.خدا عاقبت همه مان را بخير كند.....