آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

پ مثل پناه.پ مثل پدر

1393/2/23 11:51
نویسنده : ارام
2,907 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

 

پاهایش ورم داشت ( برخلاف جسم نحیفش که اصلا قابل قیاس با روزهای قبل بیماری اش نبود ) و کفش های قبلی اندازه پایش نمیشد

یک روز که بازار میرفتم گفت:بابا من دوست دارم راه برم منتها کفشها اندازه پایم نیست...منظورش را گرفتم(هرچند میدانستم بهانه ای بیش نیست)

اولین جایی که رفتم مغازه کفش فروشی بود برایش دو جفت دمپایی خریدم(یک جفت صندل و یک جفت پلاستیکی) به خاطر ورم پاهایش به فروشنده سفارش کردم از هر کدام اخرین شماره را بدهد

خانه که رفتم انقدر خوشحال شد که حد نداشت...آن روزها دلش ..رفتارش ...نگاهش انقدر معصومانه و کودکانه بود که دوست داشتم همه زندگیم را برایش خرج کنم

 

 

12 فروردین 93

 

چادرم را سرم ميكنم در كنار بسترش ارام مينشينم و گونه هايش را ميبوسم و ميگويم :خداحافظ 

:داري ميري؟

-اره ميرم اما زود برميگردم.يه ماه ديگه روز پدره! تا من بيام ايشاء الله راه افتادي و خودت راه ميري

:(ميخندد) ايشاءالله.

از جا برميخيزم.احساس ميكنم حرفي زد و نشنيدم .از مادر ميپرسم چه گفت؟

مادر ميگويد:گفت :دخترم يه وقت نري منو فراموش كني

لبخند اندوهناكي بر لبانم جاري ميشود و ميگويم چرا فراموشت كنم؟زود زود برميگردم.......

*****

باباااااااااا فردا روز پدر است!!!با بچه ها كلي نقشه داشتيم قرار بود براي جسم نحيف و بيمارت كه كلي وزن كم كرده بود لباس هاي جديد بخريم!تا دوباره مثل هميشه اراسته و مرتب قدم بزني ......قرار بود به یمن تنفس دوباره ت زیر اسمان ابی شهر!کوچه را ریسه باران کنیم

یادت می اید زمستان که سوز سرما حتی کنار هرم و گرمای شعله ور بخاری ازارت می داد میگفتی بهار که بیاید من حالم خوب میشود و ازین زندان رها میشوم اما نگفتی منظورت از زندان کجا بود؟

بابا راه رفتن دوباره ت!پشت در ماندن و در زدن و اینکه من در را برایت باز کنم تا همیشه برایم ارزویی دست نیافتنی باقی ماند

بهار امد...تو خوب شدی و از همه غمها و دردها فارغ شدی اما هرچه غم و درد بود تلنبار سینه کوچک و کم تحملمان شد

قرار بود روز پدر که به دیدنت می اییم كادو از طرف شما باشد ...قول دادي كه راه بروي

دكتر( فيزیوتراپت ) سلامتي ات را تاييد كرده بود....

هيچ شاهدي نيست كه گواهي دهد رنگ رخساره ات دلالت بر رفتنت ميداد

بابا تو خوب شده بودي...همه را ميشناختي ...همه خاطراتت يادت بود....محمدباقرم را مثل هميشه دوست داشتي....

نگو كه جمله اخرت براي خداحافظي بود؟نگو كه ميخواستي براي بعد رفتنت هم تعهد بگيري كه همه لحظاتم سرشار از ياد تو باشد.....به اخرین جمله ات که فکر میکنم دنیا دور سرم میچرخد...کاش میدانستم رفتنی هستی ان وقت تمام ثانیه هایم را قربانی نگاه مظلومانه ات میکردم

هنوز هم باورم نميشود نيستي.نمي توانم نبودت را هضم كنم...پاهايم تاب ايستادن بر مزارت را ندارد...

امشب کجایی؟هرسال زنگ میزدم میپرسیدم:بابا چی دوست داری؟میخندیدی:سلامتی تان را

امشب نمی پرسی ما چه دوست داریم؟نمی پرسی دلمان چه میخواهد؟بابا ما در این بساط پر زرق و برق دنیایی امشب تو را کم داریم...

.

.

...............................................

خیلی سعی میکنم در خانه ارامش داشته باشم و خودم را کنترل کنم تمام دلتنگی هایم را بعد نمازهایم ابراز میکنم اماگاهي كه نا خوداگاه اشكهايم جاري ميشود!پسرك ارام روي پاهايم مينشيند:چي شده مامان؟

:دلم براي اقا بزرگ تنگ شده

-آقا بزرگ رفته پيش خدا.ما هم بريم پيش خدا.گريه نكن

با اين حرف پسرك قند در دلم اب ميشود بعد رفتن بابا چقدر اشتياقم براي مرگ بيشتر شده...حس ميكنم هيچ ترسي ندارم ...ان سوي پل كسي هست كه تنها نباشم و هوايم را دارد دلم شوق رفتن دارد

 

پ.ن: چقدر توحيدم ضعيف است؟چقدر اعتقاداتم متزلزل شده؟

يعني خدا به اندازه بابا برايم شناخته نيست؟اميد و پناهم به باباست براي يعد مرگ...پس خدا كجاست؟

خدايا بابا را به تو سپرديم خودت مراقبش باش و شادش كن

خدایا امشب را شب رحمت و مغفرت همه پدران اسمانی قرار بده و همه انانی که در قید حیاتند در سایه عنایت و رحمتت محفوظ بدار

 

دوشنبه 22 اردیبهشت 93 مصادف با دوازدهم رجب

نظرات (46)

بانوی احساس
22 اردیبهشت 93 21:19
آرامم از خدا میخوام صبر بهتون بده .. نمیدونم چی بگم..
ارام
پاسخ
مامان ساجده
22 اردیبهشت 93 23:41
خدا واقعا بهتون صبر بده
ارام
پاسخ
ممنونم
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
22 اردیبهشت 93 23:49
الهى بگردم ..... تا عنوان پستت رو ديدم
ارام
پاسخ
شرمنده باز هم اسباب ناراحتی شد
〰〰مامانِ چشمه بهشتى〰〰
22 اردیبهشت 93 23:52
آرام جان من نتونستم تا آخر بخونم اشك امونم نداد .... خدا رحمتشون كنه انشالله با اميرالمومنين (ع) محشور باشن
ارام
پاسخ
همه آرزویم این است....انشاءالله
مهتاب
23 اردیبهشت 93 0:53
الهی بمیرم برای اون دل تنگت ارام جونم دارم خفه میشم اشکام امون نمیدنو همینجور بی اختیار جاری شدن هیچی نمیتونم بگم هیچی خداجونم به دوست با ایمانم صبر بده و پدر عزیزشو بهحق امیرالمومنین که امروز روز میلادشه مورد مغفرتت قرار بده
ارام
پاسخ
امین
مامان جونی
23 اردیبهشت 93 1:25
ارام
پاسخ
شادی مامان آرین
23 اردیبهشت 93 10:19
بنام خدا سلام ارام جون این اولین باریه که وبلاگتونو دیدم راستش نمی تونم ادعا کنم که می فهممت چون واقعا داغ بزرگی داری برات ارزوی تسلیت میکنم 8ماه قبل مادر بزرگ همسرمو از دست دادیم فوت ایشون خیلی تاثیر عمیقی رو من گذاشته بود این قدر مرگ رو خوب باور کرده بودم که تا مدتها تقریبا گناه نمی کردم بهترین دوره زندگیم بود ولی باز هم غفلت لعنتی کمکم به جای قبلیش برگشت هر روز وهر روز تصمیم می گیرم این زبون لعنتیمو نگه دارم ولی...دایما با خودم در حال جنگم...می دونم شاید خیلی بی فکرم که اینو می گم ولی از نو شته هات احساس کردم دلت روشنه حالا هم که دلت شکسته...خلاصه التماس دعا
ارام
پاسخ
اره واقعا رفتن هر عزیزی یه نهیب و هشداره که غافل نشو به زودی نوبت تو هم میرسه اما نمیدونم چه مرگمون میشه(دور از جونت)درس نمیگیریم
مامان علیرضا (mahtab)
23 اردیبهشت 93 10:50
اين روزها همش به يادتم روز پدر منو يادت انداخت ياد دل تنگت اما عزيزم ، آرامم با ياد دل تنگ رقيه در روزهاي سخت کربلا سعي کن به خودت تسلا بدي هرچند ميدونم از حرف تا عمل فاصله بسياره خدا مادر عزيزت رو برات حفظ کنه به همسر و پسرت سلامتي بده و به خودت و بقيه صبر جميل عطا کنه ان شا الله
ارام
پاسخ
قربان دل با صفات بانو
مامان ابوالفضل آقا
23 اردیبهشت 93 12:23
تسلیت میگم دوست عزیزم خدا صبرتون بده انشاالله . و روح پدر بزرگوارتون رو قرین لطف و رحمت بی منتهایش قرار دهد.
ارام
پاسخ
مچکرم...خداوند متعال والدین شما رو نیز حفظ کنه انشاءالله
مامی امیرحسین
23 اردیبهشت 93 15:00
آرام جان شرمنده از اینکه دیر متوجه این ضایعه غم بار شدم ولی تسلیت من رو پذیرا باش... از خوندن این پست بغض گلومو گرفت و هرچند در توانم نیس کاری برای تسلی خاطر شما بکنم ولی برای پدر بزرگوارتون فاتحه ای میخوانم. انشاالله که امروز از مولامون عیدی بگیرند...
ارام
پاسخ
قربان محبتت بانو....التماس دعا
✍ مری
23 اردیبهشت 93 15:21
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿۱﴾ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿۲﴾ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ﴿۳﴾ مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ﴿۴﴾ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ ﴿۵﴾ اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ ﴿۶﴾ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِمْ غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ ﴿۷﴾ صبر شیوه ی مردان خداست و «صبر جمیل» صبری است که در آن سخنی برخلاف تسلیم و رضای خداوند گفته نشود. ان شاالله خداوند به شما و خونوادت صبر جمیل بده و پدر گرامیتان رو هم قرین رحمت فرماید.آمین
ارام
پاسخ
ممنونم مری جان....انشاءالله سایه رحمت پدر و مادر بزرگوارتون مستدام باشه
مامان فاطمه
23 اردیبهشت 93 19:38
غريق نور و رحمت الهي باد پدر بهشتي ات .....
ارام
پاسخ
مامان جونم(سوگند من)
24 اردیبهشت 93 0:48
خدا رحمتشون کنه و اقعا خیلی متاثر شدم غم بزرگیه
ارام
پاسخ
ممنونم خانوووم
مامان سهند و سپهر
24 اردیبهشت 93 8:57
آرام نمیدونی چقدر اشک ریختم با نوشته ات. الهی بمیرم برای دلت عزیزم خیلی غمگین شدم فقط برای شادی روح پدر عزیزت دعا کن خانم گل سعی کن با ذکر دلت رو آروم نگهداری خیلی درد بزرگی هست . خدا به دلت آرامش بده ایشالا. مراقب خودت باش خانم گل. هوای محمدباقر نازنین و باهوش رو هم خیلی داشته باش. نکنه بچه دلش غمگین بشه از ناراحتی تو ؟؟ خیلی مراقب باش خانمی بوووووووووس
ارام
پاسخ
واقعا شرمنده م.... بر خلاف باقي بچه ها من ارومم...خيلي اروم ولي گاهي كنترلم رو از دست ميدم و واقعا دست خودم نيست يادروز هاي سخت بيماريشون كه ميفتم داغون ميشم با همه اذيت و رنجي كه كشيدند صبورانه تحمل كردند و هيچيشون نشد اما عيدي حالشون خيلي خوب بود خيلي خيلي خوب بود رفتنش هممون رو توو شوك برده هنوز باورمون نميشه همش فكر ميكنم رفتند مسافرت اين هفته نه هفته بعد ماه بعد حتما ميان
مامان امیرمحمد
24 اردیبهشت 93 9:16
فدای دل تنگت بانو،دیروز همش به یادتون بودم،عزیزم سعی کن با نمازوقرآن خواندن و صلوات فرستادن برای پدربزرگوارتون خودتو آرام کنی،نذار غصه شما دل محمدباقر گلم رو بشکنه،می دونم سخته ولی آرامش شما باعث میشه روح پدرتون هم در آرامش باشه،انشاا... جایگاه پدر بزرگوارتان بهشت برین باشه.
ارام
پاسخ
قربونت برم ...ممنونم....الان تنها كاري كه ازم بر مياد دعا و توسله كاش قبل ازينكه دير بشه بتونيم براشون كاري بكنيم نه الان
مامان محمد مهدي (مرضيه)
24 اردیبهشت 93 10:24
آرام جون، اشك امونم رو بريده روز ميلاد خيلي به يادت بودم، انشاالله روح پدر بزرگوارتون با اميرالمومنين، علي (ع) محشور باشه. برات از خداوند صبر مي خوام
ارام
پاسخ
قربونت برم
ایدا
24 اردیبهشت 93 12:55
آتیش گرفتم آرام جان،، الهی بمیرم برای دلت!! خدا رحمت کن پدر رو!!! از خدا می خوام صبر بده به همه خانوادتون!!! جای خالی پدر رو هیچ چی نمی تونه پر کنه!!
ارام
پاسخ
مهدیه
24 اردیبهشت 93 14:06
تسلیت میگم عزیزم ایشالا در جوار رحمت الهی آروم گرفته باشن
ارام
پاسخ
زندگی از آ...تا...ی
24 اردیبهشت 93 14:55
سلام مامان خوب و نازنین. دوست داری غذاهای ایرانی و خارجی یاد بگیری و بچه ها و همسری رو سورپرایز کنی؟ دنبال جدید ترین نکات خانه راری هستی؟ دوست داری برای کوچولوها قصه های قشنگ قشنگ تعریف کنی؟ دنبال درمانهای خانگی هستی؟ دوست داری بچه های سالم و موفقی داشته باشی؟ کاری نداره وبسایت زندگی از آ...تا...ی رو لینک کن تا به جمع مادرهایی بپیوندی که هر روز از مطالب جالب و مفیدش استفاده می کنن.
مامانی امیرعلی جون
24 اردیبهشت 93 18:07
متن رو که خوندم اشک از چشمام سرازیر شد آخه من هم مثل شما پدر عزیزم رو از دست دادم کاملا درکت میکنم خیلی خیلی سخته ولی متاسفانه جز صبر کاری ازمون بر نمیاد انشاالله خدا همه پدرهایی رو که از این دنیا رفتن بیامرزه
ارام
پاسخ
خدا پدر بزرگوار شما رو هم قرین رحمت بی منتهاش بگرداند انشاءالله
فهیمه
24 اردیبهشت 93 19:09
آرام جان دیروز اومدم وبت و خوندم بغض کردم ...واقعا نمیدونستم چی بنویسم خدا پدر مهربونتونو رحمتشون کنه و صبرتون بده ...میدونم خیلی سخته
ارام
پاسخ
من حالم خوبه چون میدونم بابا هست چون میدونم به دنیایی خیلی خیلی بهتر ازینجا سفر کرده..... گریه های ما برای موندن خودمون باید باشه نه برای رفتن اونا.......... ممنونم از لطفت خانوم
مامان گلها
25 اردیبهشت 93 11:25
عزیزم ما هم در غمتان شریکیم. خیلی ناراحت شدم ، بغض گلویم امان نداد و ترکید ان شاالله با مولا علی محشور بشن
ارام
پاسخ
آجی مهربـــــــــــان
25 اردیبهشت 93 14:21
ارامم نمیدونم چی بگم یه قفل بزرگ بردهنم زدن تمام متنتو خواندم خودمو جات تصور میکردم......چه قدر وحشتناکهههههههههه خدابه همه تون صبربده تا میتوانی خودت تخلیه کن نذار تو دلت بمونه که هزارتا عوارض داره روحشون با انبیا اوصیا محشورباشه بهترین جای بهشت انشالا منزلشون باشه
ارام
پاسخ
از صمیم قلب عافیت و تندرستی والدینتون و عاقبت بخیری همه رو ارزومندم
مامان سونیا
25 اردیبهشت 93 16:46
خدا رحمتشون کنه قرین رحمت الهی باشند من پانزده تا روز پدر را پشت سر گذاشتم و چهارتا روز مادر بی مادر را به جای هدیه فقط از خدا خواستم که روحشان را شاد کند و از گناهانشان در گذرد زمان به عقب برنخواهد گشت و ما چاره ای نداریم که خودمون رو با زمان و روزگار هما هنگ کنیم انشالله که فرزندانی صالح باشیم که براشون خدا بیامرزی بخریم و از دستمون راضی باشند و دعاگومون
ارام
پاسخ
انشاءالله.... خدا والدین بزرگوارتون رو بیامرزه و در اغوش رحمت و رافتش قرار بده
بابا و مامان
26 اردیبهشت 93 8:45
سلام عزیزم خدا پدر بزرگوارتون را بیامرزه و قرین رحمت الاهی باشند
ارام
پاسخ
مامان محمدمهدی
27 اردیبهشت 93 8:51
خدا رحمتشون کنه و با شهدای کربلا محشور.
ارام
پاسخ
الهی امین
مامانِ عسل
27 اردیبهشت 93 12:21
خدا بهتون صبر بده... هیچ جمله ای نمی تونه تسلای دلتون باشه جز «الا بذکر الله تطمئن القلوب»
ارام
پاسخ
الهه مامان سلما
28 اردیبهشت 93 0:32
انشاالله که پدر، همنشین امیرالمومنین در بهشت باشند. خدا بهت صبر بده، وسایه ی مادر بر سرتون مستدام باشه. با اجازه لینکتون میکنم ، تا یه دوست خوب دیگه هم به پیوندهام اضافه کرده باشم.
ارام
پاسخ
مچکرم بانو.... خدا حافظتون باشه
عمه جون و عمه مریم(ملم جون)
28 اردیبهشت 93 12:32
سلام آرام جان فقط میتونم بگم که خدا رحمتشون کنه و مورد شفاعت حضرت علی باشند
ارام
پاسخ
قربون محبتتون سادات عزیز! کجایین؟چرا نیستین؟اقا سید کوچولومون چطوره؟
مامان جونی
28 اردیبهشت 93 14:57
سلام آرام جوونم خوبی خانمی؟حالت بهتره عزیزم؟!
ارام
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم...چون میگذرد ملالی نیست شما چطورین؟پارساجان و فندق کوچولوتون خوبند؟
گلاب
28 اردیبهشت 93 23:02
انشالله با پدر همه مون مولاعلی(ع ) محشور شن خدا رحمتشون کنه و به شما و خونواده تون صبر عطاکنه
همسایه امام رضــــــــــــــــــــــا***
29 اردیبهشت 93 1:54
سلام از خدا برات صبر می خوام صبر...صبر...صبر همه حرفهایت حرف دل منه مادر عزیزم..من وتنها گذاشت ورفت... دوست خوبم به کلبه آقا ی سری بزن
مهاجر
29 اردیبهشت 93 18:17
سلام بانوی آرام تسلیت همراه با تاخیرم را پذیرا باشید.آدرس وبتون رو گم می کنم چون توی کامنت ها آدرس نمی ذارید اغلب. برای آرامش پدرتون دعا می کنم و برای صبر شما.
مامان بهار
29 اردیبهشت 93 20:06
سلام عزیز ممنونم که به سئوالم جواب دادید دوستون دارم. گلمو ببوسید.
گل اندام بانو
30 اردیبهشت 93 17:30
عزیزم خدا صبرتون بده.
ما( من و گاهی بابا )
31 اردیبهشت 93 11:59
آرااااام در غمت شریک هستم، باورکن
مریم مامان آیدین
1 خرداد 93 12:06
آرام عزیزم خیلی خیلی ناراحت شدم و برای قلب بزرگ خودت و پدرت گریه کردم امیدوارم خدا صبرت بده و پدر مهربونت با انبیا محشور شه
امیر مهدی و عمی
1 خرداد 93 19:02
سلام آرام جان خوبی؟ انشاله که بهتر شدی؟ ما هم خوبیم فقط یک کمی این روزا درگیر آخر ترمیم شرمنده دیر خدمتتون رسیدیم باور کن کلی پست نیمه آماده کردیم ولی هنوز نذاشتیم ولی بزودی با دست های پر میایم التماس دعا...
مامان رها
1 خرداد 93 19:13
سلام آرام جان خدا بهت صبر بده عزيزم عيبى نداره اتفاقى كه افتاده من دركت ميكنم كه خيلى سخته هممون يه روزى ميريم براى شادى روحش دعا كن گلم روحش شاد و يادش گرامى ........
مامان مهلا
1 خرداد 93 19:31
خصوصی
زری مامان مهدیار و صدرا
2 خرداد 93 17:03
عزیز دلم می دونم که هیچ سخنی تسکین درد نبودنشون نیست ولی از صمیم قلب برای خودت و مامان نازنینت طلب صبر می کنم. امیدوارم خدا درجه پدرجانت رو هر روز به یمن وجود فرزندان شایسته ش متعالی تر کنه. اومده بودم تا هم حال خودت رو بپرسم و هم پدر نازنینت رو واقعا شوکه شدم منو ببخش که دیر تر از زمانی که باید غم دوستم رو فهمیدم
مامان حمید کوچولو
6 خرداد 93 1:49
سلام... ببخش که دیر متوجه شدم .باخوندن این مطلبت واقعا دلم گرفت .خدای متعال بهتون صبر بده و پدر مهربونتون رو هم بیامرزه.متل همیشه نوشتتون تاتیر برانگیز بود.
•ஐمامان گل بهشتـــــــــــی•ஐ
9 خرداد 93 19:24
سلام تسلیت دوباره مرا پذیرا باشید این پستتان را تازه خوندم.اشکهایم را در اوردی
مامان سحر
10 خرداد 93 18:27
سلام آرام جان. بنده بابت درگذشت پدر مهربونتون پیام تسلیت زدم ولی انگار با موبایلم نظراتم ثبت نمیشه . من خیلی متاسف و متاثر شدم امیدوارم خدا به مادرمحترمتون سلامتی و طول عمر بدند و خودتون منبع آرامش و معنویت هستید و من زبان قاصر از آرام کردن آرامم. تنها می توانم بگویم : انا لله و انا الیه راجعون
مهدیا
27 خرداد 93 13:24
سلام مامان مهریون و با ذوق و هنرمند...... وبلاگت خیلی زیباست یعنی حرف نداره........ اگه تمایل برای تبادل لینک داشتین خبرم کنین تا لینک تون کنم...... اگه به ما سر بزنین خوشحال میشیم.... منتظر حضور سبزت هستم.
مامان سیدامیرعباس
9 مرداد 93 9:53
سلام من خیلی وقت بود به وبلاگ سرنزده بودم انشالله خداپدرتونو غرق رحمت کنه دلم سوخت منم ازپدر مادرم دورم اما اشکال نداره به جاش همسایه حضرت معصومه ام وازش میخوام تن همه پدرومادرا سالم باشه و داغشونو نبینیم