آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

اربعين نبودت....

  انشام دوباره بیست بابای گلم! موضوع: (کسی که نیست) -بابای گلم- دیشب زن همسایه به من گفت: یتیم معنای یتیم چیست بابای گلم! من منتظرم عزیزم! حتما" برگرد از این سفر دراز لطفا" برگرد دعوت شده ای به مدرسه،باباجان! یک لحظه فقط بیا و فورا" برگرد   ...
20 خرداد 1393

دوم خردادی دیگر

سلام پسرك شيرين زبانم در روزهاي مانده به سه سالگي باشي يا چون من در دقايق مانده به سي سال هيچ فرقي به حالم ندارد من هنوز كودكم....هنوز غرق در روياهاي به فرجام نرسيده.. .هنوز هم بي قرار اينده و بزرگ شدن ... .تشنه روشناییهای ترسیم نشده....مبهوت تجربه.... وامدار سر پاشدن بعد از زمین خورندهای ناشیانه ام... .مشتاق نوازش پدر پس از گریه های بی حاصل از تمنا و نیاز... .عاشق آغوش همیشه مهربان مادر.... من هنوز کودکم بی قرار آینده...... تفاوت من و تو از جنس رياضي و حساب نيست كه سه را از سي كم كني و بگويي فاصله من و مادرم بيست و هفت سال است !!! نه!فاصله من و تو در صفر بين 3 و 30 مخفي شده تمام تفاوت...
2 خرداد 1393

پ مثل پناه.پ مثل پدر

سلام   پاهایش ورم داشت ( برخلاف جسم نحیفش که اصلا قابل قیاس با روزهای قبل بیماری اش نبود ) و کفش های قبلی اندازه پایش نمیشد یک روز که بازار میرفتم گفت:بابا من دوست دارم راه برم منتها کفشها اندازه پایم نیست...منظورش را گرفتم(هرچند میدانستم بهانه ای بیش نیست) اولین جایی که رفتم مغازه کفش فروشی بود برایش دو جفت دمپایی خریدم(یک جفت صندل و یک جفت پلاستیکی) به خاطر ورم پاهایش به فروشنده سفارش کردم از هر کدام اخرین شماره را بدهد خانه که رفتم انقدر خوشحال شد که حد نداشت...آن روزها دلش ..رفتارش ...نگاهش انقدر معصومانه و کودکانه بود که دوست داشتم همه زندگیم را برایش خرج کنم     12 فروردین 9...
23 ارديبهشت 1393
2927 30 46 ادامه مطلب

آن مرد در باران رفت....

سلام بابا در تاریخ 1393/2/5 در ساعت 1:10 بامداد برای همیشه به منزل ابدی اش عروج نمود...   پی نوشت: عذرخواهم که نمی توانم پیامهای لبریز از حس همدردی و محبتتان را در پست قبل تایید نمایم تا مراسم هفت بابا مشهدم . انشاءالله در شادیهایتان پاسخگوی محبتتان باشم
9 ارديبهشت 1393

امان از دل زینب(علیها سلام)

سلام از دیروز که بر گشته ام باران بهار میهمان اسمان دلم است و با هر بیت و مصرع و روضه ای چشمانم همچون ابر بهار میبارند... در این هشت روز اخر دلم بدجور با منزل پدری انس گرفته بود و از دیروز مثل دیوانه ای بی قرارم و مجنون!! بمیرم برای دل زینب(علیها سلام)...درد من درد غربت و دوریست!اما امان از دل زینب ...................... خدایا به حق خانوم فاطمه زهرا سلام الله علیها همه مریضان رو شفا بده...به حق اشکهای دردانه های خانوم هیچ فرزندی شاهد بستر بیماری و رنج والدینش نباشد...بد دردیست درد ناتوانی و رنج والدین!!
13 فروردين 1393