به حق چيزاي نشنيده!!!!(1)
سلام
اين روزها لابه لاي حرفهات كلمات و جملاتي ميشنويم كه هيچ عكس العملي را در پي ندارد جز و
حتي عمه جون هم پاسخ درست و شفافي ندارد...................
فقط چند نمونه را مينويسم تا بعدها برايت مايه تعجب و سوال نباشد و اگر دلبندكت اين طور چلچلي كرد بداني كه ريشه ايست و درماني جز صبر و بي خيالي ندارد
*:محمد باقر اينقدر سرو صدا نكن مامان!
-بشين بينيم بابا
*:محمدباقر جيش نداري؟
:عه اعصابمو خوود كردي
*:ميبرمش تا جيش كنه...بعد ازينكه ميشورمش:
-آفرين مامان خوبم
*:بعد كفشاشو سريع در مياره:
-مامان فرار كن الان لولو خر خره مياد
:هرچي رو كه بخواد اما با مخالفت ما روبرو بشه
-تو رو خدا...تو رو خدا
* :برنامه اون مارمولك وروجك رو ديدين؟تا تيتراژ پخشش شروع ميشه:
-آخجون اسكار!!
*:جديدا تا با اسباب بازيهاش درگير ميشه و به قولي آمپرش بالا ميزنه پرتش ميكنه و
-ل ع ن ت ي(اينو كجاي دلم بذارم)
*-سمنو رو ريخته رو لباسش و با حالتي كاملا ناراحت:
:مامان ببين ريخت كردم
*-مدتيه به بهانه هاي مختلف ما رو از جامون بلند ميكنه و دستورات متفاوتي رو امر و نهي ميكنه...حالا ديگه دستمون اومده كه چه موقع كار واجب داره و چه موقع حس مردم ازاريش گل كرده...اما اونم ما رو خووووب شناخته
: عمه...عمه ...عمه....وقتي جوابي نميشنوه عمه جووووووووووووووووون
:اقا...اقا...اقا....وقتي جوابي نميشنوه اقاجوووووووووووووون
:مامان....مامان....وقتي جوابي نميشنوه مامان جووووووووووووووون
اون وقت كدوم قلب سنگيي هست كه با اين جوووووووووووون كشدارش آب نشه؟؟
*- از راه رسيدم
:مامان جيش كردم
منم خسته كوفته كاملا ناراحت و با تعجب:رو فرش؟
:نه بابا توو حموم
*چند روزي بود مرتب ميگفت :نوو شين ميخوام
اينقدر هم تكرار ميكرد و غر ميزد كه كلافه ميشديم همش فكر ميكردم نون و شير ميخواد اما با قاطعيت ميگفت:نه!نوو شين
اخرش يه روز دستشو گرفتم گفتم بريم بهم نشون بده...مستقيم رفت سراغ يخچال بغلش كردم و وداخل يخچال رو خوب ورنداز كرد و بالاخره گمشده ش رو يافت و اون چيزي نبود جز...............
ليمو شيرين
ديشب ساعت 12 شب دوباره گير داده نوو شين ميخواماما اين سري توو يخچال خبري نبود
يكشنبه 92/10/22