بدون عنوان
جمعه 92/11/11 ساعت 20:50
پدر و پسر مشغول بازيند كه ناگهان بحثشان ميشود و پسرك با حالت قهر صحنه را ترك ميكند و به سمت اتاقش ميرود و در حين رفتن به اتاق :من الان ميرم عصباني ميشم
من و اقاجون:
آقاجون:خب چه شكلي عصباني ميشي؟
پسرك چهره قهر الودي به خودش ميگيره و با بغض ساختگي:زنگ ميزنم پليس
اقاجون: زنگ ميزني كه چي بشه
پسرك:دوتا پليس بيان دستگيرت كنند
من و اقاجون:(هرچند دلمون براش ضعف ميره اما بازي رو به هم نميزنيم و عمدا به حرف ميكشيمش)
:خب زنگ بزن ببينيم تقصير كي بوده!!
پسرك ماشين كوچيكي رو كه دم دستشه بر ميداره و به حالت گوشي دستش ميگيره و شروع ميكنه شماره گرفتن: 2-4-5-6 الو پليس زود بيايين اقاجونو دستگير كنين
بعد رو ميكنه به اقاجون :هوم زنگ زدم الان پليس مياد
اقاجون كه ديگه نميتونه صبر كنه به سمتش حمله ور ميشه و شروع ميكنند كشتي گرفتن
----------------------------------------
در حين مكالمات هر روزشون با اقاجون امروز بين صحبتها رو به اقاجون: اصدن غلط كردم!!!!
آقاحون رو به من:خانووم اينو از كي ياد گرفته؟
من: به جان خودم بي تقصيرم(البته ثانيه هايي بعد اقاجون خودش كشف كرد از يه كليپ !!!)
---------------------------
امروز كشف شد كه پسرك لولوخرخره رو از يكي از كتاب داستانهاش به اسم«ديو ديگ به سر» ياد گرفته...عمه جون داستان رو براش خونده و پسرك فقط همين يك كلمه يادش مونده(حتي عمه جون هم داستان و علت يادگيري پسرك يادش نبوده ...وقتي داشتم داستان رو براش ميخوندم به كلمه لولوخرخره كه رسيدم تازه دوزاريم جا افتاد )
---------------------------------
خاله جون به ژيله تن محمد باقر اشاره ميكنه و ميگه اينو كي برات بافته
پسرك كه چند روزي بود شاهد تلاش مامانش بود:مامانم دوخته
از رو اين عكس بافتم يه خرده شبيه شده مگه نه؟ البته وقت نكردم براش دكمه بخرمو بدوزم(ممنونم از همه دوستان مخصوصا مامان پريسا خانوم كه كلي راهنمايي كردن)
--------------------------------
امروز اولين برف زمستاني باريد......
يكشنبه 92/11/13
امروز به معناي واقعي اشك ريختم...بعضي از مردممون اعم از خودمون...فاميل...همسايه ...دوستان و...واقعا مظلومند
چقدر جزئيات ارائه سبد كالا رو شنيدين و خوندين(اصلا هدفم بررسي فاز سياسي نيست!! پس سياسيش نكنيد)
گروههاي دريافت كننده و مشمول طرح رو ديدين؟اغلب كسانين ان كه به قول معروف اخر ماه يه اميدي و يه اب باريكه حقوقي دارن و برخي هم كه وضعشون توپتر از توپ!!!پس بقيه چي؟
كارگرهاي ساختماني!كشاورزها !بي سرپرستها!بيكارها!!!كساني كه اغلب شش ماهه دوم سال كار متمركزي ندارند و......تكليف اونا چي ميشه؟؟؟؟؟
شايد براي خيليها اين سبد ارزش مادي چنداني نداره اما خيلي ترهايي هم هستند كه واقعا با همين يه سبد ناچيز ميشه برق شعف رو توو چشمان بچه هاشون ديد....
اين امار از كجا اومده؟كي همچين تصميمي گرفته؟چطوري راضي شدند همين يه ذره ناچيز رو هم با تبعيض تمام بدهند به گروهي كه به نوعي وصل به نهادهاي خودشونند!!پس بقيه چي؟
اگه قرار به تبعيض بود بهتر نبود به ارگانها ميسپردند تا هر ارگاني نيروي خودش رو تامين كنه و پوشش بده و باقي مردم مطلع نشن و حسرتش به دل يه عده نيازمند واقعي نمونه؟!!!!!!!!!!!!!!!
دلم پره!ازينكه ميبينم و نميتونم كاري بكنم حالم از خودم به هم ميخوره
----------------------------------------
ازينكه به ما تعلق گرفته حتي درصد ناچيزي هم خوشحال نيستم چون به عينه ديدم اونايي رو كه اين سبد خيلي بيشتر خوشحالشون ميكرد اما با بي عدالتي محض محروم شدن...
كاش داراها به رسم احترام هم كه شده از دريافتش خودداري ميكردند تا مسئولين ياد بگيرند با ابروي مردم اين طور بازي نكنند