آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

يك پسر ناقلا

1393/5/13 8:51
نویسنده : ارام
588 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

نخوت انگشتانم را عفو نماييد كه گاهي بي اراده بر اراده دلم مغلوب ميشوم و ناگريز سكوت بهترين نشان از سلامتي اين روزهاست!

طبق عادت ديرينه(از وقتي سوره توحيد را حفظ كرده)آخرين كلام شبانه من و پسرك سوره توحيدي است كه او ميخواند و ميداند وقتي تمام شد فقط و فقط بايد به خواب بينديشد

گاهي كه خوابش نمي ايد (مثل ديشب) و ميخواهد سكوت بعد تلاوت قران را بشكند:

-مامان جووون

:کچلجوونم

-يه قل هو الله هم براي آقا بزرگ بخونم؟

:عینک

قل هوالله دوم كه بهترين هديه خانه ماست براي آقا بزرگ رو با گوش جان ميشنوم و تكرار ميكنم...اما پس از لحظاتي كه دوباره سكوت حكمفرما ميشود:

-مامان جوووون

:کچلجوونم

-خوابهاي خوب ببيني

:بغل شما هم خوابهاي خوب ببيني

- نه من ميخوام فقط خواب ماشين مساقبه(همون مسابقه) ببينم

:قوی

-خواب آلود

 

 

*سوده جان گوشيم خرابه نميتونم جواب پيام هات رو بدم هروقت تونستي بيايي ني ني گپ بهم پيام بده سريعا خودمو ميرسونممتنظر

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

〰〰مامانِ چشمه بهشتى 〰〰
13 مرداد 93 9:14
الهى .... خدا رحمت كنه آقابزرگش رو
ارام
پاسخ
خدا رفتگان شما رو نيز غريق رحمت بي منتهاش كنه يه چيزي بگم:روزهاي اول خيلي داغ بودم نفهميدم...الان اصلا نبودنشون برام قابل هضم نيست...چطوري بگم هميشه و همه جا بابام زنده ست اصلا نميتونم باور كنم نيستن كابوس اين روزهام دقايقيه كه براي يك صدم ثانيه فكر ميكنم نيست!!!!!!!!!اعصابم ناجور خط خطي ميشه...به نفعمه فكر كنم هستند و هنوز مشهد توو خونشون منتظرند برم ديدنشون... وقتي مامان يا خواهرام ميگن رفته بودن بهشت رضا...منو انگاري برق گرفته خشكم ميزنه دلم تنگ ميشه اما نه براي بهشت رضا !براي كنج اتاق كه جاي هميشگيشون بود و اونجا فقط جاي بابا بود اين روزها همه جاي خونمون جاي باباست اين روزها مراسم بابا توو قلبم به معناي واقعي داره برگزار ميشه...هرچقدر كه توو مراسم سعي كردم دختر خوبي باشم و صدام در نياد اما الان اصلا نمي تونم خوب باشم نميتونم نقش بازي كنم ................................................
مامان محمد مهدي (مرضيه)
13 مرداد 93 11:01
خدا پدرتون رو رحمت كنه و روحشون شاد باشه كه با داشتن دختري مهربان مثل شما و نوه گلي كه براشون سوره توحيد هديه مي فرسته قطعا شادن
mahtab
13 مرداد 93 16:28
خدای قل هو الله احد نگهدار خودش و خونوادش باشد ان شاالله و خدا بیامرزد پدربزرگش را و سلامتی بدهد به شما و همچنین حوصله ی رفت و آمدهای وبلاگی را
سمیرا
14 مرداد 93 1:15
إن شاءالله که حافظ وعامل به قرآن بشه... خدا رحمتشون کنه...إن شاءالله که مهمان سفره ی اباعبدالله الحسین باشن وبا ارباب محشور بشن...
مامان امیر مهدی (سوده)
14 مرداد 93 19:19
سلام ارام جان خب من چجوری بهت بگم نی نی گپم؟؟؟من هیچ وقت انلاین ندیدمت خب دیگه تو لیست منم نیستی که!!!چکار کردی وبت اینجوری شده به منم یاد بده...چرا وب نمی ایی ارام ...من دلم به تو خوش بود بیام اینجا...اون وقت...
مامان سوده
15 مرداد 93 20:25
سلامممم یک کم وقت کردی ما رو تحویل بگیر!!!
مهاجر
15 مرداد 93 23:56
سلام.چه علامه ي با مزه اي شده هآ. کي تعطيلاتتون تموم مي شه آيا؟
مامان امیرعلی
9 شهریور 93 21:29
خدا حفظش کنه من وقتی وضو گرفتن و سجده رفتن و خدا و الله گفتن پسرمو میبینم کلی ذوق میکنم.. اگه سوره کامل بخونه که دیگه ذوق مرگ میشم ولی اینکه وقتی ما مامانا خوابمون میاد اونا نمیخوابن بدجور رو اعصابن
مریم مامان آیدین
10 شهریور 93 14:52
فقط ای جوووووووووونم