شمارش اعداد
سلام پسر نازنینم:
روزها از پی هم می ایند و می روند و من از ذوق بزرگ شدنت
و تغییرات دلنشینت از گذران عمر خویش غافلم
هر روز آرزوی آن دارم که بزرگ شوی بدوی بازی کنی برایم بخوانی نامم را بنویسی
حسرت ان دارم که کتاب به دست بگیرم و برایت دیکته شب بگویم
برگه امتحانیت را بیاوری تا برایت امضاء کنم
نقاشیهای قشنگت را رنگ کنم
جلسه اولیاء مدرسه ات بیایم و...... لباس فرم مدرسه را برایت اتو کنم
دوست دارم بزرگ شوی آنقدر که پشت دربهای بسته سالن کنکور به انتظارت بنشینم
و برایت دعا کنم
انقدر که از شنیدن خبرهای موفقیتهایت ذوق کنم و احساس کنم تو را به عنوان حاصل و سرمایه زندگیم خوب تربیت کرده ام و...
ولی امروز فهمیدم آرزوی بزرگ شدنت یعنی زوم همه اهداف برای اینده ات و غفلت از گذران عمر خودم
دوست دارم تو بزرگ شوی اما غافلم که خود پیر میشوم
تو بزرگ میشوی قوی و نیرومند پر از نشاط و امید و پر از آرزوهای بزرگ همچون امروز من!
من امروز از همه خوشیهایم میگذرم جوانیم را نیروی جسمی ام را صرف ثانیه های امروزت میکنم تا با تمام وجود نشاط و شادی را لمس کنی طراوتت محسوس باشد تا قدرتمند فردایت را بسازی و این یعنی پس انداز امروز من ِمادر.....
پسرم ثمره وجودم !گرانبهاترین احساس خوشایند امروزم!
قبلا از انکه بخواهم مادرت باشم دوست دارم رفیقت باشم رفیقی بی کلک!رفیقی که اگر دعوایت میکند برای آنست که دوستت دارد اگر چشم غرّه میرود باز هم عاشقانه لبخندت را میستاید
اگر برایت خواسته ات را فراهم نمیکند دلیلش آنست که یا قاصر است از انجامش یا خیرت در نبودش است
هیچ دوست ندارم تو رابرای رفاه اینده ام بزرگ کنم اما دلم میخواهد تو را برای آرامش فردايم تربیت کنم
دلم میخواهد هربار که اسمت را میشنوم قلبم به سکینه ای برسد که تسکین همه دردهایم باشد محمدباقرم !تمام خوشیهای امروزم فدای ناز نگاهت !اما قول بده تو نیز در روزهایی که چشمانم نور دیدن و پاهایم رمق رفتن ندارند و دستانم عاجز و پینه بسته اند مرا نيز سهیم روزهای خوشت كني
------------------------------------------
محمد باقر زیبا روی من چند روزیست که اولین گام های تحصیل را با اشتیاق تمام برداشته:
کلمات رنگی روایتگر این روزهای اوست:
یک دو سه چهار پنج شش هفت هشت نه ده
ییییییییک دوو سی چا پن شیش هف هش نو ده
گاهی بدون همراهی من از یک تا ده را به کمک توپها و اسباب بازیهاش میشمرد و گاهی یک عدد را من میگویم و بعدی را او
امروز میشمردیم من اعداد فرد را میگفتم و او زوج را.رسیدم به هفت هر چی گفتم هفت زبانش برای هشت نچرخید گفتم نُه هیچی نگفت.... دوباره گفتم نُه !یه دفعه گفت ده نَه!(یعنی الان نوبت ده نیست)
واژه های جدید دیکشنری او در روزهای گذشته:
1-تَسو ترسو
2-کَ ییف کثیف
3-بازی بازی
4-سَلی سلام
5-کَش کفش
6-ننین شهین
7- ایشی بنشین
8-اوف اوف
9-زیسه زشته
10-معو میو
11-او او لی قوقولی