آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

محمدباقر 25 ماهه من!

1392/7/28 19:22
نویسنده : ارام
588 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااام

میلاد با سعادت امام هادی علیه السلام را به همتون تبریک میگم

انشاءالله امشب و فردا عیدی های تپل مپلی نصیبتون بشهچشمک

پسرک نازنینم این روزها شیرین تر از اونی شده که بخوام توصیفش کنمقلب

و فقط به ذکر چند مورد کوتاه کفایت میکنم:

 

---یه روز عصر از اداره برگشته بودم ؛محمدباقر با اسباب بازیهاش مشغول بود و منم از فرصت استفاده کردم تا چند دقیقه ای دراز بکشم دراز کشیدن همانا و فرو رفتن در خواب عمیق همان!!عینک

یه لحظه با اینکه کاملا خواب بودم رو گونه هام یه خیسی خاصی رو احساس کردم با تعجب چشمام رو باز کردم لبهای محمد باقر رو گونه هام بود و داشت می بوسید تا دید چشمام رو باز کردم صداش رو نازک کرد و گفت:منم منم مادرتون گاذا اوودم واستونخوشمزه(داشته باشین که اگه خودتو بکشی به هیچ وجه بوست نمیکنه اما سریع صورتشو میاره جلو یعنی شما ببوسین)از خود راضی

 

 

----صبح آماده شدیم بریم بیرون؛بهش گفتم تا من کفشام رو بپوشم شما برو درو باز کن!رفت درو باز کرد و چند قدمی هم رفت توو کوچه اما سریع برگشت توو حیاط میگه شما بفمایینبغل

 

 

----داشت آبمیوه میخورد میگه بفمایینفرشته

میگم:نوش جان

خندید و گفت:بوگو

میگم :چی بگم؟

: بفمایین

: بفرمایین

:نوش جانماچ

 

 

------بعد از مسافرت یه روزه ای که به مشهد داشتیم عجیب و شدید سرما خورده و دیشب بردیمش درمانگاه بیمارستان ثامن الائمه(علیه السلام)

تا نوبتمون بشه یه ساعتی طول کشید ...خیلی سعی کردم که توو حیاط بازیش بدم و داخل نره اما بعد نیم ساعت حوصله ش سر رفت و در عملیاتی کاملا غافلگیرانه وارد درمانگاه شد توو چشم بهم زدنی وارد بخش شد.دلم خوش بود که نگهبان یه چی بهش میگه بر میگرده (آخه شب بود و رفت و امد به بخش ممنوع بود) اما زهی خیال باطل نگران

به نگهبان میگم اقا بهش یه چی بگین برگرده اما نگهبان هم نگهبانهای قدیم !!با خنده میگه :عمو کجا میری؟پسرک ما هم که از خدا خواسته فقط منتظر کسی بهش لبخند محبت امیزی هدیه کنه با مسرت تمام وارد بخش شد و منم به دنبالش.اوه...تا همه جا رو سرک نکشه دست بر نداشت...

اخر مجبوری بهش گفتم بیا بریم پیش آقاجون بگیم برامون بستنی بخرههیپنوتیزم

انگار که خبر فتح جهانی شنیده همچین با سرعت میدوید که انگار قراره بهش مدال بدن..منم خوشحال از این نصر و ظفر پشت سرش با سرعت گام برداشتم...وارد درمانگاه شد یه لحظه بین اقایون آقاجونش رو ندید با صدای بلند شروع کرد صدا کردن:آآجووووووووون

همسری که متوجه صداش شد از توو صف اومد بیرون:جوووونم

:آآآجون بریم بستنی بخر!!خجالتخجالتحالا جمعیت زل زدند به آقا و سرفه های دل انگیزش و تمنای معقولانه ش!!!

اخرسر برای اینکه دروغ نشه و سری بعد هم حرف گوش کنه دستشو گرفتم و رفتیم فروشگاه بیمارستان بهش میگم دوست داری بجای بستنی برات ابمیوه بخرم الان سرده بستنی خوب نیست

گفت:آیه آبیوه میخوام...و اینگونه شد که دوباره برگشتیم توو حیاط تا نوبتمون بشهمژه

 

-----آبمیوه ش رو تا اخرش خورد میخواست نی رو بندازه رو زمین!تعجبگفتم مامانی ابمیوه ت تموم شد

گفت:آره 

گفتم پس آشغاله حالا باید بره توو سطل آشغال نه رو زمین

پسرک در کمال ناباوری چند متری رو راه رفت تا به سطل اشغال رسید و با وجود اینکه قدش به زور بهش میرسید قوطی و نی رو انداخت توو سطلبغل

 

 

----این روزها باهم سوره توحید تمرین میکنیم:

من:قل هو الله

او:احد

:الله

:صمد

:لم یلد 

:و یم یوید

:و لم یکن له

:کوفوا احد

خواهرم وقتی همین مقدار تسلطش رو شنید میخواست درسته قورتش بدهقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (44)

امیر مهدی و عمی
28 مهر 92 20:27
سلام عزیزم
از شما هم مبارک باشه انشااله همهمون حاجت روا بشیم
وای که با این تعاریف قند تو دلم آب شد خدا حفظش کنه و هیچ وقت مریضی گل پسری رو نینیم . زود زود خوب بشه
ماشااله به این پسر بادب همش نتیجه خوب تربیت کردن خودتونه
انشااله همیشه در سایه قرآن بهترین زندگی هارو داشته باشید مهربون ها

سلام خانوم خانوما!!
قربونت برم...عزیزمی
شما لطف دارین
انشاءالله خدا پناه و ملجا همه بچه های دل پاک و نازمون باشه
امیر مهدی و عمی
28 مهر 92 20:41
راستی آرام جون کجایید خبری ازتون نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

یه چند روزی سرم شلوغ بود و بخاطر اجرای یه برنامه اداری خیلی تحت فشار بودم خداروشکر تمام شد به خوبی و خوشی
سمیرا
28 مهر 92 23:24
سلام عزیزم عید شمام مبارک
إن شاءالله
ای جاااااااااااااانم,خدا حفظش کنه إن شاءالله
احسنت به این مادر نمونه
التماس دعا

سلام عزیزم
انشاءالله
هههههههههی سمیرا جان!!اون وقت مادرای نمونه رو چی باید خطاب کرد؟؟
محتاجیم عزیز

مرضيه (مامان محمدمهدي)
29 مهر 92 9:12
سلام آرام جون
ميلاد مبارك.
الهي فداي محمد باقر نازنين و شيرين زبون بشم.
مدتها بود از پسرمون ننوشته بودي، منم ميخوام مثل خالش قورتش بدم البته از نوع درسته
دلم براش ضعف رفت

سلام خانومی
ممنونم
خدا نکنه عزیزم...آره واقعا مدتی بود مطالب وب سمت و سوی دیگه ای پیدا کرده بود
انشاءالله شیرینیهای گل پسرت رو بخونیم
مامان بردیا شیطون
29 مهر 92 11:20
چه شیرین زبونی.......
ماشالا......


تقدیم به قشنگ ترین فرشته زمینی...
________________________________█████_____█████
______________________________███____██_██_____███
_____________________________██________██__________██
____________________________██__________█____________██
________██████____________██________________________██
_____███████████________██________________________██
____█████████████_______██_______________________██
___███████████████______██______________________██
___████████████████______██___________________██
___████████████████_______██_________________██
____███████████████_______███_______________██
_______███████████_______██__██_____________██
___________███████______████___██__________██
____██████__██████████████_____██_____██
__██████████████████████________██__██
_████████████████████_____________████
██_█████_████████████_______________█
█__█_██__████████████
_____█__████████████
_______█████████████
_______██████████████
_______███████████████
________███████████████
_______███████__████████
______███████_____███████
____█████████________██████

ممنووووووووووووووونم عزیزم

مهتاب
29 مهر 92 11:52
فداش بشم من که ندیده و نشنیده دلم میخواد قورتش بدم عزیزم میلاد امام هادی (ع) مبارک

دور از جون!
به شرطیکه درسته قورت بدی دوباره پس بدی
بر شما هم مبارک
بانوی احساس
29 مهر 92 14:49
سلـــام بانووو / عید شما هم مبارک باشه
من هم که به شددددت عاشق این وروجک شمام
عزیزم کلی با ذوق خوندم شیرین کاری هاشو و هر خطو کلی قربونش رفتم
خدا حفظش کنه

سلام خانومی
ممنووووووووونم
عزیزمی!نمیشه ادرس بذارین من اینقدر دنبال ادرست نگردم
مامان سها
29 مهر 92 15:38
مامانی از این پسر گلمون عکس نمیزاری؟؟؟دوس میدارم ببینمش این شیرین پسرو

قربونت برم...چشم به زودی

〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
29 مهر 92 16:54
سلام
بفرمايين ....
تسنيم به بفرماييد مى گفت بفرمااااااد ...!!!!
عزيزززززززم ... آره مشهد خيلى سرد بود
بهتره الان ؟
ولادت امام هادى (ع) رو تبريك مى گم
٢٥ ماهگى گل پسرى عزيزم هم مبارك
قربونش بشم با اون سوره خوندنش

سلام
اره اینم کلمات رو به طرز خاصی تلفظ میکنه منتها من برای اینکه خونده بشه مجبورم نوشتاری بنویسم
خداروشکر بهتره ممنونم
قربانت بر شما هم مبارک باشه
خدا نکنه...انشاءالله همیشه سالم و محفوظ باشین

یک دوست ...
29 مهر 92 18:35
سلااااااااااااام بانو
خوبید؟
عیدتون مبارک.
(یکشنبه همچی مطلبی اینجا نبودها!!)
با مطالب های اخیر فکر کردم یادتون رفته اینجا وبلاگ محمدباقر!
علامه به قول خودتون داره شیرین میشه و شیرین کاری هاش بیشتر.
کلی خندیدم مخصوصا به این قسمتش «آآآجون بریم بستنی بخر!!»

یک چیز برام جالبه که معمولا بچه ها وقتی بهشون یک چیز یاد میدی بعد اینکه کمی یاد میگریند به جای اینکه همراه بشند یا خودشون به تنهایی آیه یا شعر را بخونند ادامه شون می خونند بعد منتظر می مونند تا باز ما ادامه بدیم.

بعضی رفتار و عمل های زیبا و مودبانه بچه ها خیلی خوب یاد می گیرند اما متاسفانه اگر حواس مون نباشه از بین میره حتی گاهی تا بزرگسالی هم تلاش کنیم شاید اون رفتار بر نگرده.
مواظب این رفتارهای قشنگ باشید که نهادینه بشه.

سلام استاد!
مچکرم خوبیم خداروشکر...
خب بستگی داره یکشنبه چه ساعتی تشریف اوردین!اخه ساعت و تاریخ مطالبم دقیقا همونیه که پایین مطالب نمایش داده میشه و تغییری نمیکنه
راست میگینا ولی خب گاها لازمه دیگه
دقیقا
انشاءالله که سعیمون به نتیجه برسه....
بابابزرگ ارسطو
29 مهر 92 20:17
سلام
ممنون كه سر ميزنيد
ماشاالله به علامه كوچولو كه از الان علوم ديني را داره ياد ميگيره

سلام پدربزرگ
خواهش میکنم...مچکرم

بانوی مهر
30 مهر 92 0:27


سلام
پس ادرستون؟؟!!!

مامان محمدمهدی
30 مهر 92 8:27
قربون این پسر شیرین زبون.این نحو حرف زدنشونو من عاشقم
ممنون که از کارهاش گفتید اول صبحی کلی سر ذوق اومدم
حالا الان بهتره گل پسر؟

سلام بانو
قابلی نداشت از شما هم ممنون که چنین با تعاریفتون ما رو سر ذوق میارین تا بیشتر بنویسیم
خدا روشکر بهتره

مامان محمدمهدی
30 مهر 92 8:31
منم با محمدمهدی سوره توحیدو همینطوری شروع کردم.یعنی آیه رو میخوندم اون فقط کلمه آخرو میگفت بعد یک هفته یا شاید هم کمتر یروز داشت با خودش بازی میکرد دیدم داره زیر لب کل سوره رو( البته با لهجه خودش) میخونه
انشاءالله محمدباقر کوچولو هم خیلی زود سوره رو حفظ کنه گرچه الان حفظ کردنشون خیلی موضوعیت نداره بنظرم و همینکه ذهنشون آشنا بشه کافیه

چه جالب!!اخه دیروز منم اتفاقی شنیدم ایات رو کامل میخونه ولی وقتی من میخام بخونه زیر بار نمیره

مامان محمدمهدی
30 مهر 92 8:32
اوه پس حسابی خوش بگذره الهی بهتون
مارو هم به هوس انداختید ولی هی روزگار امروز تازه برای بعد 4 برامون جلسه گذاشتن

ممنون
خب خواهرجان دیروز منم قضیه م مثل شما بود و تا دیر وقت درگیر بودم امروز دیگه واقعا حال رفتن نداشتم

مامان سونیا
30 مهر 92 8:50
هزار ماشالله به این گل پسر ناز و دوست داشتنی
وای چقدر خندیدم با خوندن این متن اول صبحی گله نمکه محمد باقر نازنین
منم مادرتون گاذا اوردم براتون عجب بوسی بوده ها حسابی بهت چسبیده مامانی

ای جونم قربون اون بفمائین گفتنت بشم خاله جون


عجب پس سرش کلاه گذاشتی به جای بستنی براس آبمیوه گرفتی
نوش جانت خاله حواست باشه حالت خوب شد بستنی رو هم بگیری ها

قران خوندنت رو عشقه فدای اون صدای نازت با قرآن خوندت گل پسر قند عسل



قربانت
خداروشکر که سر صبحی بانی خیر شدیم
خب به خاطر اینکه از اول خودم اشتباه کردم و دست رو نقطه ضعفش(بستنی)گذاشتم بعدهم به خاطر شرایطش مجبور شدم حواسشو پرت کنم
مچکرم عزیزم
مامان سونیا
30 مهر 92 8:51
راستی آرام جون دختر من خیلی همکاری نمیکنه توی آموزش قرآن یعنی فوری از زیر کار در میره و وسط کار رهاش مکینه چطوری میتونم این رو توی وجودش نهادینه کنم جوری که با گوشت و خونش عجین بشه و خودش متمایل بشه به یاد گرفتن تا من راحت تر بتونم باهاش کار کنم الان یاد گرفتن زبان انگلیسی رو خیلی دوست داره اما برای قرآن اونطور که باید و شاید متمایل نیست و این من رو عجیب توی فکر برده و متاسفم کرده به خاطر تربیتش و مطمنان ایراد از کار من هست نه اون طفل معصوم میخواستم اگر شیوه های خاصی دارید برای مشتاق کردن گل پسر به یادگیری قرآن بهم یاد بدید خیلی خیلی ازتون ممنون میشم و مطمنان با این آموزش شما هم اجر معنوی خواهید برد پیشاپیش از همکاریت ممنونم عزیزم

تاسف چرا عزیزم؟خداروشکر دختر باهوش و باانگیزه و مشتاق به یادگیری دارین ماشاءالله
خب نمیشه همه بچه ها رو با هم مقایسه کرد صد در صد علایق و استعدادها و خواسته هاشون با هم متفاوته
راستش من خودم از بچگی خیلی رابطه گرمی با قران داشتم و تا قسمتهایی هم در زمینه حفظ پیش رفتم ولی به علت مهاجرت از مشهد نتونستم ادامه بدم
زمان بارداری هم به تلاوت قران مخصوصا سوره های تاکید شده خیلی مصمم بودم و حتی زمانهایی که خودم حال خوندن نداشتم صدای قران رو توو خونه پخش میکردم اینطوری اگه خودم حواسم نبود اما جنین صدا رو میشنید
بنابراین محمد باقر از همون ابتدا با صوت عربی اشنا بود و الان هم هر چند بعضی کلمات رو به سختی ادا میکنه اما براش جذابه
مورد دوم این که اصلا بهش تحمیل نمیکنم مثلا طی ساعتهایی که با همیم اتفاق میفته که چند بار یه ایه رو براش تکرار میکنم اما عکس العملش همیشه مثل هم نیست یه بار انگار اصلا نمیشنوهو خودش را به اطراف سرگرم میکنه یه بار عملا مقابله میکنه و میگه نخون بنابراین من فرصتی رو غنیمت میشمرم که خودش حال داره یعنی تا میگم قل هوالله سریع میگه احد خب این یعنی اینکه دوست داره اون لحظه باهاش تمرین کنم.
همون صدای ضبط شده از تمرین ربنا رو طی روز براش گاها میذارم جالب اینه که وقتی صدای من و جواب خودش رو میشنوه بیشتر ذوق میکنه و تکرار میکنه و الان ذکر قنوت رو حفظ نکرده اما دقیقا میدونه بعد هر کلمه چه کلمه ای میاد
من فکر میکنم غیر مستقیم وارد بشین یعنی خودتون بخونید از نوار استفاده کنید محیط خونه رو از صدا و کتاب گرفته و...در دقایق خاصی از روز قرانی کنید
انشاءالله که موفق باشین
در ضمن مهم عمل به قرانه انشاءالله که عاملان خوبی باشیم

مامان سونیا
30 مهر 92 8:55
انشالله که مادر و پسر روز خیلی خوبی داشته باشید و حسابی بهتون خوش بگذره

ممنونم
مامانی باذوق
30 مهر 92 9:16
هزار ماشا الله چه پسملی حرف گوش کنی الهی خاله قربون اون قران خودنات بشه ..ناززززززززززززززززززززی چه قدر با نمکه خدا برات نگهش داره..به امید روزی که یکی از یاران امام زمان (عج) بشه..مامانی مهربون مواظب این پسملی شیرین زبون باشیا

قربونت برم عزیزم
سلامت باشین چشم

مامان محمد جان
30 مهر 92 10:31
سلام بانو
تقریبا دو ماهی است که وبلاگ محمدم رو حذف کردم و خیلی جالبه که یه مامان دیگه با همین نام برای گل پسرش وبلاگ ساخته
بهتون سر میزنم

سلام
اخه چرا حذف کردین
اره متوجه شدم خودمم کلی تعجب کردم چرا دیگه نمینویسین؟

مامان گل پسرا
30 مهر 92 14:15
سلام عزیزم
خدا گل پسرتو برات نگه داره
لپ ناز پسرمونو از طرف من یه گازنه نه ،یه بوس، نه نه دو تا بوس آبدار کن.

سلام
ممنونم
چشم همون گاز رو هم حاضرم بگیرما
مامان گل پسرا
30 مهر 92 14:17
لحظات خوشتون مستدام...


قربانت

امیر مهدی و عمی
30 مهر 92 14:29
سلام بر مدیریت عزیز
خدارو شکر که کارهاتون به خیر خوشی به پایان رسیده
همیشه موفق باشید.
خوشحالیم که دوباره حضور مدیریت پر رنگ شد


سلام خانوم
دلت میخواد وبت پلمپ شه؟


امیر مهدی و عمی
30 مهر 92 14:30
انشااله همیشه در کنار هم بهترین و شیرین ترین لحظات رو تجربه کنید

شما نیز انشائالله
امیر مهدی و عمی
30 مهر 92 14:31
راستی میگما حکمت اینکه پست های بالا قسمت نظراتشون بسته است چیه؟
مدیریت بگو تا ما هم نظرامونو ببندیم

پستهایی که شخصیه و مناسبتیه به دلیل این که احتمال داره در آینده حذف بشه نظراتش غیر فعال میشه تا بعدها نظرات حذف نشه...اخه هرچی باشه وب مال محمدباقره خودش باید تصمیم بگیره

مامان امیر مهدی (سوده)
30 مهر 92 15:21
سلام عزیز دلم خوبی؟محمد باقر گلم خوبه؟دلم تنگ شده برات حسابییییی....فدای محمد باقر بشم با شیرین زبونیهاش.خدا نکنه بیمار باشه عزیز دلم.احسنت بر محمد باقر و احسنت بر تربیت کننده محمد باقر...ارام گلم اجرت با خدا عزیزم که فرزندی شایسته رو تربیت میکنی.دوستت دارم دوست گلم.

سلام سوده جان
کم پیدایین؟کجایین؟
خداروشکر الان بهتره
نظر لطفته خانومی...ماهم دوستتون داریم

مامان امیر مهدی (سوده)
30 مهر 92 15:23
وایییییییییییی که احساس قشنگیه که یک روز مادر و پسر با هم باشن ...انشاالله عشق مادر فرزندیتان جاودان مستحکم و افزون باشه...

اوهوووووووم واقعا خوبه
مامان امیر مهدی (سوده)
30 مهر 92 15:25
ارام گلم من تا اخر اذر ماه نمیتونم بیام وب چون خواهر گرامی لب تاب رو به امانت میبرند برای تحقیقشون .دلم تنگ میشه برات عزیزم.

ای بابا!!
ما هم دلمون تنگ میشه

〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
30 مهر 92 16:21
به نظرم فردا رم مرخصى بگير راااااااااحت .....

دیگه خیلی خیلی خوش بحالم میشه...

مامان محمدطاها
30 مهر 92 16:52
دوستم اجازه میدید تبادل لینک کنیم؟

خواهش میکنم...باعث خرسندی و خوشحالیه

مامان امیرمحمد
30 مهر 92 16:56
هزارماشاا... پسر باهوش و شیرین زبونی دارید، خداحفظش کنه،
لحظاتتان خوش، ولی فکر می کنم این مرخصی بیشتر خوش بحال محمدباقرجان میشه

قربونت برم...ممنون
آره واقعا بهش خوش گذشت

مامان محمدمهدی
1 آبان 92 9:05
سلام
دیروز خوش گذشت؟ وقتی ساعت 7:30 شب تو جلسه نشسته بودم همش فکر شما بودم.هی میگفتم ای نامردا از صبح کنار همن ایندو تا اونوقت من هنوز بچه مو ندیدم و تازه به خوابش میرسم احتمالا
>شوخی کردم. روزانه های سنتیتون مستدام

>سلام
خدا قوت!اتفاقا منم ديروز مخصوصا عصري خيلي يادتون كردم خداييش سخته!
روزهايي كه ماموريتم بيش از حد طول ميكشه (يعني تا شب يا نزديكيهاي شب)محمدباقر رو با وجود همه سختيهايي كه داره با خودم ميبرم دلم نمياد يه روزه كامل نبينمش ولي اگه خيلي جلسه رسمي و اضطراري باشه مثل ماموريتهاي مشهد و نتونم شب قبل برمخونه مامان !بالاجبار نميبينمش

ازون دعاها بود كه اجابتش دو حالت بيشتر نداره يا اخراج يا استعفا...شايد بعدها صيغه دوركاري هم صرف شد



اکرم
1 آبان 92 9:44
یعنی لهش کن از طرف من !!!با اون صدای خوردنیش

چشم!اون وقت به صورت كوبيده بفرستم خدمتتون يا حلوا؟

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
1 آبان 92 11:06
عید غدیر بر شما دوست ِ خوبم مبارک ...


┊  ┊  ┊  ┊
┊  ┊  ┊  ★
┊  ┊  ☆
┊  ★



بر شما هم مبارك خانومي

mahtab
1 آبان 92 11:11
خدای نکرده از جواب طنز امیزی که به سوالتون در مورد علت تغییررمز دادم ناراحت نشدین که؟ اخه کامنت هم نذاشتین بعد از دیدن پست! رمز نیومد براتون؟دوباره میذارمش

منو وناراحتي؟
نه بابا!!الان ميام خدمتتون
مامان امیرمحمد
1 آبان 92 11:40
خورشيد چراغکي ز رخسار عليست / مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست
هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسايه ديوار به ديوار عليست
عیدتان مبارک روزگارتان خوش

ممنونم عزیزم عید شما هم مبارک

〰〰مامان تسنيم سادات〰〰
1 آبان 92 11:47
در غدیر خم، ولایت شد قبول / برد بالا دست مولا را رسول
رفت بالا دست خورشید غدیر / شد امام و مقتدای ما، امیر

سرآغاز امامت و ولایت برشما مبارک باد . . .

سلام بر شما هم علي الخصوص بر اقا و دختر نازت مبارك


مامان امیرمحمد
1 آبان 92 13:14
سلام گلم،چرا ما تو لینک دوستانتان نیستیم،حتما لیاقت دوستی با شمارو ندارم،به پیشنهاد شما دوست خوبم اومدم نی نی وبلاگ

سلام عزیزم
این چه حرفیه خانومی شما در قلب ما جا دارین
بیشتر دوستهای هم لینکی توو صفحه ای ذخیره ان که فقط خودم میبینم سر فرصت حتما رونمایی میشه

مامان محمدمهدی
1 آبان 92 13:45
وای این چه دعایی بود من کردم خدا.حواسم اصلنی نبودبیشتر ناظر به همین مرخصی گرفتن های اینطوری بود.


قربونت برم محض شوخی بود وگرنه من کشته این جور مرخصیهام

مامان یاسمن و محمد پارسا
1 آبان 92 13:58
آحاد ملک چو سجده بر آدم کرد / بر نام علی و شوکت خاتم کرد
در روز غدیر خم نه تنها آدم / بر قامت مرتضی فلک سر خم کرد . . .
عید غدیر خم مبارک باد

بر شما هم مبارک

مامان مهراد
4 آبان 92 18:53
ای جانم هلوی خاله . چقدر باحال شدی . این بفرماییدت من رو کشته و مهربونیت
نفس
6 آبان 92 11:49
سلام
منم تبریک میگم، ممنون
هیشکی به من عیدی نداد.
آخی...
الهی.... خدا حفظش کنه

سلام قربانت...الاهي سادات كه عيدي نميگيرن عيدي ميدن
ممنونم
امیرعلی
6 آبان 92 21:04
آپم خاله... وقت کردی سر بزن...

ای به چشم

مامان بردیا شیطون
7 آبان 92 15:09
ای جااااااااانم

تو چه شیرینی

قربااااااااانت