آقا محمدباقرآقا محمدباقر، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
مهنا خانوممهنا خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

طرِه ي مشك ساي تو(علامه كوچولو و خواهرش)

بابا که لبخند زد دنیا خندید..

سلام امروز تلفنی با بابا صحبت کردم.... مشکل فراموشی اش کاملا رفع شده و خدارا شکر همه را کاملا میشناسد و بر احوال و محیط و جزئیات واقف است.اما مسئله راه رفتن و ایستادنش حل نشده و فردا روند جدید درمانش آغاز میگردد. نوشتم تا دوستانی که گاها جویای حال بودند در جریان باشند. خدایا شکرت  
6 آبان 1392

مادر و پسر!زندگی به روش سنتی

سلام در حرکتی کاملا خود مختارانه و بی برنامه تصمیم گرفتم امروز رو مرخصی بگیرم و در عین اینکه در نبود همسر به کارهای عقب افتاده رسیدگی میکنم...با پسرک روز خوبی رو کنار هم و باهم و به روش بسیار دل انگیز سنتی(حضور مادری خانه دار و کدبانو در منزل) بگذرونیم خدایا این لحظات خوش رو از ما نگیر ...
30 مهر 1392

قرآن که می خوانی هُرم نفسهایت بوی خدا می دهد...

  سلام صداهای ضبط شده روی گوشیم رو چک میکردم که یه آن با صدایی مواجه شدم که مربوط به مدتی قبل بود... با محمد باقر داشتم ذکر قنوت رو تمرین میکردم و به نوعی دو آیه از قرآن را  همه خواننده های عزیز رو میهمان میکنم به شنیدن این آوا شما نیز ما را مفتخر کنید با ذکر صلواتی جهت سلامتی همه کودکان خوش قلبمان و  ارتزاق مستدام رحمت الهی جهت تربیت موفق آنان. ***   پی نوشت :لطفا به صدای خراشیده ما توجه ننموده به اصل مطلب عنایت فرمایید       ****mona ی عزیز قول می دهی اگر با پسرکم آخرین ریتم موسیقی و رقص مخصوصا از نوع غربی اش و یا نه اصلا آموزش زبان اجنبی را (که امروز ملاک ارزش افراد ...
29 شهريور 1392

دلم براي كودكي ام بي بهانه مي گريد

  محمدباقر خوبم سلام    مينويسم به رسم ادب كه ميدانم خيلي ها جوياي حال اين روزهاي مهتابي اند ما آدمها گاهي تا چيزي را از دست ندهيم قدرش را نمي دانيم!   اين روزها مشوشم و همه فكر و ذكرم درگيرست!دوري و غربت از خانواده بزرگترين مجازات دنيوي بود كه ازدواج برايم رقم زد(البته اين دوري مزاياي خاص خودش را داشت اما چون منِ آدم عادت دارم هميشه از نگرانيها بنويسم مزايايش را فاكتور مي گيرم)   وقتي تصميم به هجرت از وطن شد نمي دانستم روزي درد اينقدر جانكاه گريبانگيرم مي نمايد و اينگونه زمينگيرم ميكند   با اين دوري و ديدارهاي گاه به گاه شده بوديم عزيز دردانه خانه!دير رفتن هايمان باعث ميشد كه خودش...
30 مرداد 1392

ماه بيست و يكم

سلام نازدانه دردانه ام  خداروشكر بابت اين روزهاي قشنگ بهاري در حاليكه نوازش سهم توست از دستان من،اما اين منم كه غرق نوازشم ازين همه شيريني و دلربايي ات پسرك مهربان و بامحبتم!   بيست و يكمين ماهگرد تولدت مبارك    ...
19 خرداد 1392

مامان بی خیال دنیا!!

سلام عزیز دردونه من: شاید عنوان پست برات عجیب باشه اما این تعبیر منه برای بعضی از کارهای غافلگیرانه جناب شما که گاهی چنان آدمو غافلگیر میکنی و توو برجکش میزنی که حد نداره هفته پیش دوشنبه 91/2/16 که اداره بودم بسته ای دریافت کردم که گفتند از طرف دفتر امام جمعه محترم شهره و به مناسبت روزمادر و هفته بزرگداشت مقام زن ارسال شده....بازش کردم یه کارت هدیه بود که هنوز بعد یه هفته نمی دونم مبلغش چقدره (دستشون درد نکنه مهم نفس عمله که به فکرمون بودند) و یه لوح تقدیر که به مد جدید رو تخته شاسی خورده بود.... عصر که خونه بودم یاد هدیه افتادم و آوردمش تا به آقایی نشونش بدم بعد رفتم توو آشپزخونه مشغول کار شدم و ایشون هم چون بیرون کار داشتند ضمن...
24 ارديبهشت 1392

بيست ماهگي

سلااااااااااااام عزيزدل مامان                                        20 ماهگيت                                                                                                                                 ...
18 ارديبهشت 1392

صلوات كه ميفرستي غرق نور ميشوم

من:    اللهم او:      ايومم من:    صل او:      ثيي(س را سر زباني تلفظ ميكند) من:    علي او:      عيا من:    محمد او:      مع.....مد من:    و ال او:     والي من:   محمد او:     مع...مد   دو روز است با هم تمرين ذكر صلوات داريم حسش غير قابل بيان است..........با هر صلواتت نيت ميكنم:خدايا به بزرگيت بپذير ...
27 فروردين 1392