بدون عنوان
جمعه 92/11/11 ساعت 20:50 پدر و پسر مشغول بازيند كه ناگهان بحثشان ميشود و پسرك با حالت قهر صحنه را ترك ميكند و به سمت اتاقش ميرود و در حين رفتن به اتاق :من الان ميرم عصباني ميشم من و اقاجون: آقاجون:خب چه شكلي عصباني ميشي؟ پسرك چهره قهر الودي به خودش ميگيره و با بغض ساختگي:زنگ ميزنم پليس اقاجون: زنگ ميزني كه چي بشه پسرك:دوتا پليس بيان دستگيرت كنند من و اقاجون: (هرچند دلمون براش ضعف ميره اما بازي رو به هم نميزنيم و عمدا به حرف ميكشيمش) :خب زنگ بزن ببينيم تقصير كي بوده!! پسرك ماشين كوچيكي رو كه دم دستشه بر ميداره و به حالت گوشي دستش ميگيره و شروع ميكنه شماره گرفتن: 2-4-5-6 الو پليس زود بيايين اقاجونو دستگير كنين...